^و آخری:))^

p⁶
"حرفایی که زد..شاید دقیقاً همون حرف دل من بود،
با این تفاوت که اون جرعت گفتنش رو داشت و من نه!
لبخند آرومی زدم و موهاش رو بهم ریختم،
تصمیم گرفتم مثل خودش حرف دلم و بزنم..
بهش خیره شدم و با لبخندی بزرگ جوابش رو دادم:
حقیقتاً..فکر کنم دیگه منم بدون تو نمی‌تونم
خنده‌ای کردم و دوباره ادامه دادم:
راستش، توام توی دل من جاخوش کردی..و هیچ جوره
نمی‌خوام بری.
خوشحالم که یک برگه اشتباه، باعث ارتباط بین من و تو شد.
فقط می‌تونم بگم
خوشحالم که پیدات کردم ، عاشقتم.
و بغلش کردم چشمام رو بستم..مغزم خالی از هر فکری بود، تنها چیزی که ذهنم و پر کرده بود خودش بود."

ممنونم ماه کوچولو، جز بهترین همکاری هایی بود که تاکنون داشتم..
قلمت فوق‌العادست:))🤏🏻🛐💗
@kim_zoey
دیدگاه ها (۳۰)

سلاممم:)))روزتون خیلی خیلی مبارک باشه عسلیاا 🥹امیدوارم همیشه...

^مینی تکپارتی از نامجونی^

^ادامه تر تر تر^

^ادامه تر تر^

زندگی نامعلوم

⁷𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 اومدن سر میز نشستن که اصن اون حال ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط